برای دوباره شروع کردن همه چی، یکم دیره. وقتی دویست و شصت و هشت روز از آخرین تولدت میگذره، دو سال از اومدن به دانشگاه، دوازده سال از تحصیل و بیست سال از زندگیت. دیره، سخته، نشدنیه! همه دوست دارن با چیزی که الان دارن، برگردن به گذشته، با فکری که توو سرشونه، با دانشی که تو مغزشونه، با قدرتی که تو بازو خداحافظ، جهان!...ادامه مطلب
[چه شد؟ چطور؟ کجا؟] میشود، چیزی شد که همیشه خواهنش هستی. روز شروعش را هیچکس [تَکرار میکنم] هیچکس به یاد نخواهد آورد! اما اگر شهید نشوی، میمیری. [چرا؟]
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 3:23 توسط عام |